ابن سینا و تشیع دوازده امامی
جویا جهانبخش
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی من علینا بمحمد نبیه صلی الله علیه و آله دون الامم الماضیه و القرون السالفة
شنیده بودم در مصررسالهای قدیم درباره تشیع ابنسینا منتشر شده است، ولی تا چندی - مطابق معمول- دست خود را کوتاه و خرما رابر نخیل کرانههای نیل میدیدم!؛ تا امسال دوست دانای دانشمندم، آقای ابراهیم سپاهانی، هنگامی که از یافتههای خویش در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران سخن میگفت، از کتابی موسوم به توفیق التطبیق که طبع مصر است و درباره «ابن سینا و تشیع»، یاد کرد، چون غایت اشتیاق و آرزومندی مرا بدین مطلوب و مرغوب چند ساله مشاهده نمود، کریمانه کتاب را برای مطالعه و استفاده در اختیارم نهاد و بدین مکرمت بنده را گروگان منت و محبت خویش گردانید.
نام کتاب مطبوع - آنگونه که بر صفحه عنوان نقش بسته - «توفیق التطبیق فی اثبات ان الشیخ الرئیس من الإِمامیة الاثنی عشریة» است. نویسنده آن، علی بن فضلالله جیلانی، و مصحح آن، دکتر محمد مصطفی حلمی است که استاد فلسفه اسلامی و تصوف در دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره معرفی شده. چـاپ نخســت آن - که پیــش روی منـست - بـه سـال 1373هـ .ق. / 1954م. در «دار احیاء الکتب العربیه»ی حلبی و شرکا منتشر شده و دفتر نخست از مجموعهای است که به یاد مصطفی عبدالرزاق چاپ گردیده است (/الکتاب الأَول من سلسلة ذکری مصطفی عبدالرزاق للدراسات الإِسلامیة).
اصل کتاب توفیق التطبیق که از تراث ایران اسلامی بشمار میرود و در اوایل روزگار صفوی به دست یک عالم شیعی دوازده امامی ایرانی قلمی شده است، برای شناخت پیشینه اندیشگی ایران و اسلام وشخص ابنسینا و افکار او و تصویری که نزد پسینیانش از وی ترسیم گردیده، بسیار سودمند است.
چاپ مذکور آن هم که با مقدمه و تعلیقات دکتر محمد مصطفی حلمی همراه شده، بویژه از حیث انتقاداتی که بر متن وارد میکند، هر چند آن انتقادات بیوجه و بیاعتبار باشند، برای ما خالی از اهمیت نیست، وبه دیدن و بررسیدن میارزد.
چون موضوع - علی رغم گذشت سالیان از طبع و نشر نخست متن - هنوز از طراوت و بداعت کافی برخوردارست، و بسیاری از علاقهمندان ایرانی اینگونه مباحث، از دیدار و مطالعه اصل کتاب و تعلیقات و مقدمه مصحح آن، محروماند. آهنگ مروری تفصیلیتر بر توفیق التطبیق میکنیم و من الله التوفیق.
به قول مرحوم حبیب یغمایی، «اگر سودی نبخشد، زیان هم ندارد(1)»!
*
مصحح مصری، دکتر محمد مصطفی حلمی، این جیلانی را تنها از خلال همین کتاب توفیق التطبیق شناخته و شناسانیده است، ولی - دست کم: امروز - ما با آثار دیگری که از علی بن فضلالله جیلانی (گیلانی) میشناسیم - و یاد کرد آنها را به اواخر این نوشتار موکول میکنیم - میتوانیم شناختی دقیقتر و گستردهتر حاصل نمائیم.
یک نکته اساسی درخور یادکرد اینست که صورت کامل نام و نشان مولف توفیق التطبیق، چه در مقدمه مصحح (ص 12) و چه در آغاز متن(ص3)، بدین شکل ضبط شده است: «علی بن شیخ فضل الله الجیلانی القونی الزاهدی».
نگارنده تا مدتی با مشاهده لفظ «القونی» متحیر بود- و گمان ورزیهایی میکرد، از جمله آنکه شاید «قونوی» / «قونیوی» باشد - ، ولی با مراجعه به فهرستهایی که نام نویسنده را از خلال آثار متعدد فارسی و تازیاش بیرون کشیده و یادکردهاند- و مذکور خواهد افتاد - ، معلوم شد که ضبط صحیح الفومنی است «و القونی» بکلی اشتباه و نتیجه سهو ناسخ یا مصحح است. پس نویسنده توفیق التطبیق اهل شهر «فومن» گیلان بوده که تا امروز برجاست.
گفتنی است که نام کتاب نیز ظاهراً «توفیقالتطبیق» است و بس؛ مؤلف در متن آن را بدین اسم نامیده؛ و «فی اثبات ان الشیخ الرئیس من الإِمامیه الإِثنی عشریة» را باید افزوده ناروای مصحح مصری به شمار آورد.
دکتر حلمی برای تصحیح این متن عکس دو دستنوشت را در دست داشته و به کار برده است: یکی دستنوشتی از کتابخانه ملی ملک، و دیگر یک دستنوشت متعلق به کتابخانه لیتون(lytton) در دانشگاه علیگره.
*
متن توفیق التطبیق جیلانی مشتمل است بر یک «مقدمه» و دو «مقاله»:
جیلانی در مقدمه (صص 3-6) - پس از سپاس و ستایش خداوند و درود بر پیامبر گرامی و خاندان (صلوات الله علیه وعلیهم اجمعین) با عباراتی متشیعانه- ، از ماجرایی یاد میکند که به تألیف توفیقالتطبیق انجامیده و انگیزه این نگارش گردیده است.
وی میگوید که درسال هزار وشصت و دو (1062)ی هجری در شهر شیراز در مجلس یکی از بزرگان (/«بعض السادات الکرام») با گروهی از علمای عظام نشسته بوده که یکی از حاضران شروع به سخن گفتن از گروهی عالمان بزرگ میکند وسخن به احوال شیخالرئیس [= ابوعلی سینا] میرسد. یکی، او را از کافران میشمارد، دیگری از اهل سنت به حساب میآورد، و یکی دیگری وی را از زیدیه میداند. سخن به درازا میکشد و - به قول جیلانی- جزقیل و قال و اظهار کمال، از اینهمه گفتار، چیزی حاصلشان نمیشود. عاقبت یکی از این جمع مشغول به سخن، رو به جیلانی میکند و نظر او را جویا میگردد. وی هم در پاسخ «إِنّبعض الظنَّ إِثم» قرآنی را خاطر نشان میکند و میگوید: «ما در حق او بدان چیزی معتقدیم که وی شایسته آنست؛ یعنی اینکه او موحدی مؤمن است از امامیه». پرسشگر پیشین از وی میپرسد:«دلیل بر آنکه او از امامیه است، چیست؟»؛ و جیلانی سخنان خود ابنسینا را درباره خلیفه و امام، در آخر فصلی از کتابش، شفا، گواه سخن خود میشمارد.
جیلانی در این مقام از مقدمه کتاب، از خاطره آن مجلس منصرف میشود و بر سر این مدعیانی که ابنسینا را به کفر منسوب میدارند، تاختن میآورد؛ میگوید که اگر از اینان بپرسند که «آیا ابن سینا مسلمان زاده بودهاست؟»، خواهند گفت: «آری»؛ و اگر بپرسند: «آیا شما از او فاضلتر و فهیمتر و هوشمندتر هستید؟»، خواهند گفت: «نه»؛ و اگر بپرسند: «آیا رویگردانی وی از دین پدرانش بخاطر دنیا بوده است؟»، خواهند گفت:«نه». جیلانی سپس میگوید:«پس... کاش میدانستم چرا ابنسینا کافرشد و اینان از مسلمیناند!». به عبارت دیگر، جیلانی میگوید که اگر ابن سینا از این مدعیان فهیمتر بوده و کفر(فرضی)اش هم به سبب دلبستگی به دنیا و انکار حقیقت نبوده و از روی شناخت، صحیح بوده، چرا اینان از او پیروی نمیکنند!؟
او این سخنان مدعیان را برضد ابن سینا، بتقلید از اشاعره میداند؛ «اشاعره» ای که - به قول جیلانی - جمیع قواعد حکمت را، از علیت و معلولیت، و لزوم و وجوب، تا دیگر اصول حقانی برهانی، انکار میکنند.
جیلانی خاطر نشان میکند که آنچه اشاعره در «تهافتات» گفتهاند آشکارا نشان از عدم درک کلام حکماو ناآگاهی از مرام ایشان میدهد. او سپس سه ادعای اشاعره را بر ضد فلاسفه یاد میکند و میگوید که «عدم علم به جزئیات» یک توهم، «انکار حشر جسمانی» یک افتراء، و «قول به قدم عالم» یک اشتباه است؛ و پس از اشارههایی چند، تفصیل را به حاشیهای که بر اشارات و شفانوشته است، ارجاع میدهد.
همانگونه که دکتر محمد مصطفی حلمی هم بدرستی در تعلیقات کتاب (ص 114 و 115) یادآوری کرده، سخن جیلانی در اینجا ما را به یاد غزالی میاندازد. پنداری لبه تیغ انتقاد جیلانی پیش از هر کس و بیش از هر کس چهره تهافت الفلاسفهی غزالی را میخراشد؛ چه، اولاً جیلانی در سخن خود از لفظ «تهافتات» استفاده کرده؛ ثانیاً، سه مدعایی که او یاد میکند، سه مدعای اصلی غزالی برای تکفیر فلاسفه از جمله ابن سینا، است .به قول دکتر حلمی (ص 115) در رد این سه مدعا، جیلانی بسیار به ابن رشد نزدیک و شبیه شده است .
جیلانی در ادامه مقدمه میگوید که یکی از اهل فضل و حال که در آن مجلس مقال وی را استماع نموده، مصرانه تفسیر این «فصل» (/ظ. فصل مورد اشاره از شفای ابن سینا) را از او درخواسته تا احقاق حق و ابطال باطل صورت پذیرد و رای و کامه حقیقی ابن سینا روشن شود. از این رو، جیلانی- به تعبیر خودش:«مع ضیقّ المجال، و تشتّت البال، و اختلاف الأَحوال، و قلّه البضاعة، و عدم المهارة فی صناعة الکلام علی وجه الکمال» - دست به کار نگارش توفیق التطبیق گردیده است.
از همین اندازه از مقدمه توفیق التطبیق میتوان معلوم کرد که: اولاً، کتاب منهجی کلامی / متکلمانه خواهد داشت و نویسنده «صناعت کلام» را در کار خود دارای دخل تمام میداند. ثانیاً، توفیق التطبیق، در حقیقت، شرح و گزارش پارهای از سخنان ابن سینا و علی الخصوص شرح بخشی است از شفا که به بحث خلیفه و امام میپردازد. ثالثاً، مؤلف در کتاب به نوعی درصدد بازنمایی چهره حقیقی و دین باور مردی است که سدهها پیش؛ از سوی غزالی طوسی، فقیه اشعری مذهب عصر سلاجقه، تکفیر شده است .
جیلانی سفارشنامهای عرفانی - اخلاقی را پایان بخش مقدمه کتاب خود قرار میدهد که باعبارت «اعلم أیّها الأخ الشّفیق و العالم الوفیق!» آغاز میگردد. وی در این سفارشنامه مخاطب را توصیه میکند که اگر میخواهد «پیالهای از رحیق و جرعهای از تحقیق» بنوشد، نخست به «تهذیب اخلاق» روی آورد و به «تخلیه و تحلیه» بر بنیاد «شریعت» اشتغال ورزد. جیلانی در این باب اشارات امام سجاد- علیهالصلاةوالسلام- را در صحیفه کامله (اولاً درباره مکاره اخلاق و کردارهای نکوهیده، و ثانیاً درباره مکارم اخلاق و کردارهای پسندیده» گواه اشارت خود میشمارد.
سپس آیه 177 از سوره بقره را یادآوری میشود و با اندازههای قرآنی و عرفانی، خواننده را به طهارت قلب و سفر الی الله فرا میخواند.
دکتر حلمی درست دریافته که تعابیر جیلانی در این مقام تعابیری صوفیانه است (سنج: ص 119) ولی نباید هم از یاد برد که جیلانی خود با برخی قیود و عبارات میخواهد سخن و روش و سفارش خود را از منهج عام متصوفه خارج کند. او اشتغال به «تخلیه و تحلیه» را، «علی نهج الشّریعة الشّریفة»، توصیه میکند و حکمت و عمل را وقتی منجی میداند که از «شریعت» مأخوذ باشد و به پیروی از ائمّه هدی - علیهم السلام- صورت بندد.
اصل عبارت وی در اواخر مقدمهاش چنین است:«... و هی منجیة اذا کانت مأخوذة من الشریعة الغراءِ، بالتمسّک بالعروة الوثقی، و متابعة أئمة الهدی- علیهم الصلوات و التحیات من مفیض الخیرات و البرکات.»
*
مقاله نخست توفیق التطبیق (ص 9و 10) دربردارنده دو فصل است؛ هر دو موجز و کوتاه. فصل نخست، درباره وجود واجب الوجود (بالذات)، است، و فصل دوم، درباره یگانگی واجب الوجود (بالذات) و عینیت صفات وی با ذاتش (و زائد نبودن صفات بر ذات).
این دو فصل کوتاه، یادآور نگارشهای کلامی موجز خواجه طوسی و علامه حلی و سالکان مکتب کلامی این بزرگواران است، از قبیل باب حادی عشر وبرخی شروح آن .
مقاله نخست، خود بیش و کم مقدمهای است برای مقاله دوم که موضوع آن موافقت کلام ابن سینا در مسأله امامت با امامیه و مخالفت او با غیر ایشان.
جیلانی در آغاز مقاله دوم به خواننده تذکر میدهد که مقصود از تحریر این رساله بیان آنست که در مسأله امامت کلام شیخ الرّئیس موافق مذهب امامیه است و در این باب باهمه گروههای، دیگر مخالف میباشد، براین بنیاد چنان سزاوار و مصلحت میبیند که نخست مسأله امامت رابنا بر مذهب امامیه بیان نماید، سپس به تفسیر کلام شیخالرئیس دست یازد و - به نحوی که راه را بر هر گمان و گمانمندی ببندد- آن را بامذهب امامیه تطبیق دهد( سنج: ص 13).
بدین ترتیب جیلانی به تحقیق در مساله امامت و تعریف آن میپردازد (ص 13 و 14) و صفاتی را که امام بناگزیر بدان متصف بایدبود یاد میکند(ص 15) و به تحقیق در عصمت به طور تفصیلی دست مییازد (تا ص 36). وی در ادامه (از ص 37)، امامت امیرمومنان علی بن ابی طالب - علیهماالسلام- را بنا بر «متفقات فریقین» اثبات میکند.
جیلانی در بحثهای کلامیاش از «محقق طوسی» (خواجه نصیر) و «علامه حلی» نقل قول میکند و اسلوب سخنش آشکارا تأثر وی را از مکتب کلامی این دو متکلم بزرگ فرا مینمایاند.
او حتی المقدور میکوشد در جایی که هم دلیل نقلی و هم برهان عقلی میتوان اقامه کرد، از طریق برهان عقلی وارد شود، زیرا برهان عقلی را استوارتر و یقینآورتر میداند (سنج: ص13). وی اختصاص رسالهاش را به دلایل عقلی تا آنجا جدی میگیرد که وقتی یکجا بیان رجحان یکی از دو نظر مختلف موقوف به یاد کرد دلیل نقلی میشود، از بیان رجحان تن میزند و آن را به حاشیهاش بر کتاب کافی (حدیثنامه شیخ کلینی ره) وا میگذارد که قصد داشته پس از آن بنگارد (سنج: ص35).
فی الجمله، بخشی از رساله جیلانی که به تحقیق عقاید کلامی - بویژه دو بحث امامت و عصمت - میپردازد، خود میتواند چونان رساله متکلمانه جداگانهای مورد توجه و عنایت کلام پژوهان باشد.
جیلانی پس از این تحقیقات، به ذکر استشهادات و مناسباتی از کلام شیخالرئیس دست مییازد(صص 53-58) تا خواننده را بیاگاهاند که سخنان شیخالرئیس موافق عقیده امامیه است. وی در این بخش پارهای سخنان ابن سینا را درمقالاتی از شفا و اشارات و پاسخش به ابوالحسن عامری و رسالهاش، «فی القوی الإِنسانیّة» (که ضمن تسع رسائل وی چاپ شده است) و رساله معراجیه (به نص فارسی رساله) یادآور میشود و ایضاح میکند.
پس از آن جیلانی به مقصود اصلیاش از نگارش توفیق التطبیق میپردازد؛ یعنی شرح و گزارش فصلی از شفای ابن سینا که درباره خلیفه و امام و وجوب طاعت ایشان است.
وی در این قسمت، گفتار ابن سینا را بخش بخش، مُصَدَّر به عبارت «قوله» آورده و شرح کرده و نشان داده که با مذهب امامیه موافق و با دیگر مذاهب مخالف است. بدین ترتیب گفتار ابن سینا را با باورهای امامیه تطبیق کرده است، و رمز تسمیه اثر به نام «توفیق التطبیق» همین است .
جیلانی، ثبوت حقانیت مذهب امامیه را در باب امامت و خلافت، از دو طریق میداند: یکی، نص و عصمت، و دیگری، متفقات فریقین. وی در این رساله کوشیده هر دو طریق را در سخنان ابن سینا فرانماید و از این رهگذر راه را بر هرگونه مناقضت و توهم ببندد (نگر:ص 96 و 97).
وی در انجامه توفیق التطبیق میگوید که اگر بخت یاریاش کند، دیگر فصول کتاب شفا را نیز شرح مینماید تا کسانی که شیخالرئیس را به متناقض گویی و تکرار نسبت میکنند، از بیاطلاعی خود آگاه شوند.
نگارش توفیق التطبیق، آنگونه که از یادداشت انجامین جیلانی برمیآید (ص 97)، در شهر شیراز در روز پانزدهم ماه جمادی الاولای سال 1070 هجری پایان گرفته است .
*
نگارنده این سطور، پس از مطالعه توفیق التطبیق تنها با تصفح چند فهرستنامه معروف نسخ خطی ایران، و نه باتفحص کامل و استقصای بلیغ، نشان آثار دیگری از علی بن فضل الله جیلانی (گیلانی) یافت که ما را به شناختی جامعتر از او و آثارش رهنمون میشود.
مجموعه «293 ج» متعلق به کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران که در اوایل سده دوازدهم و به دست یک کاتب کتابت شده است و زمانی از آنِ ضیاءالدین درّی بوده، دربردارنده 64 رساله است، و از جمله نگارشهایی از «علی بن شیخ فضل الله گیلانی فومنی زاهدی»، از این قرار:
1) رسالة فی ابطال الخلأ
2) پرسش یکی از بزرگان گیلان و پاسخ علی بن شیخ فضل الله گیلانی فومنی زاهدی به فارسی در این که چرا پیامبران، پیشین از یک دسته مخصوص بودهاند نه همه مردم (در چهار فصل؛ مورخ 1071).
(یادآوری: در این اثر از رساله اثبات امامت وی هم یاد شده است.)
3) شرح بیت «کورکورانه مرو در کربلا....» ازمثنوی مولوی که چون در مجالس درباره آن گفت و گو میشده و از او پرسیده بودهاند، وی در ذیحجه 1066 در شیراز این رساله را ساخته است.
4) حل اعضالات فصل ابطال التکافوُ من کتاب الشّفاء (به عربی) که شاید همان حاشیهای باشد که در توفیق التطبیق از آن یاد کرده. این حاشیه را پس از بازگشت از مکه مکرمه و مدینه منوره به اصفهان در مسجد عتیق که در آنجا درس میگفته نوشته و درآن از «استادنا و استادالبشر العقل الحادی عشر» یاد میکند؛ نوشته صفر 1060.
5) توفیق التطبیق.
6) رساله دربیان ارادة الله (به فارسی، دارای یک مقدمه و چهار فصل و یک خاتمه، ساخته در ماه شعبان 1069 به درخواست برادری ایمانی).(2)
مجموعهای در کتابخانه ملی ملک (وابسته به آستان قدس رضوی ع) هست که به تصریح فهرستنگار آن به مجموعه پیشگفته دانشگاه تهران بسیار نزدیک است. نگارشهایی که از گیلانی در این مجموعه دستیاب میشوند عبارتند از:
1) رسالة فی بطلان الخلأ. (همان رساله نخست ردیف پیشگفته).
2) رسالهای در تحقیق معنی اولوالعزم (ظاهراً همان رساله دوم ردیف پیشگفته)
3) شرح بیتی از مثنوی (ظاهراً همان رساله سوم ردیف پیشگفته)
4) رسالة فی اثبات احدیة الباری (به عربی). در دیباجه آن نوشته که پس از بازگشت از سفر مکه در شهر اصفهان از او خواستهاند که در این باره چیزی بنویسد.
5) مقال فی احوال الشیخ الرئیس ابوعلی سینا (همان توفیق التطبیق است).
6) رسالهای در ارادة الله (ظاهراً همان واپسین رساله ردیف پیشگفته).
گفتنی است این مجموعه در سده سیزدهم وبه قلم کرمعلی خراسانی کتابت شده است.(3)
در همین کتابخانه ملک نسخهای به خط شکسته نستعلیق باز از سده سیزدهم از یک نگارش فارسی علی بن فضل الله گیلانی زاهدی که در ذی حجه 1066 در شیراز ساخته در آن هست تحت عنوان «رساله در سلوک» شناسانیده شده ولی فهرستنگار یا کاتب یا... نسبت «فومنی»ی وی را بخطا «قومی» نوشته است.(4)
نسخه دیگری از توفیق التطبیق باز در کتابخانه ملک هست که به خط نستعلیق و در 7 رجب 1124 کتابت گردیده و نخستین برگ آن نونویس است .
پس لااقل سه نسخه از توفیق التطبیق در ایران، و در شهر تهران هست، که مصحح مصری کتاب دو نسخه از آنها را ندیده(5).
بنده یا هرکس دیگر، تا نسخه چاپی را دست کم با یکی دو نسخه از دستنوشتهای موجود کتاب نسنجد، درباره میزان صحت ضبط نص اثر اظهارنظری نمیتواند کرد، لیک از سهو کلانی که در ضبط نام نویسنده رخ داده، میتوان احتمال داد که متن چاپی کنونی در خور اعتماد کلی نباشد.
مقدمه و تعلیقات مصحح نیز چندان بهایی ندارد؛ قلت اطلاعات مصحح از پیشینه فرهنگی شیعه و فضای فکر و فرهنگی که مؤلف توفیق التطبیق در آن زیسته، او را از تقدیم و تعلیق شایسته این اثر ناتوان ساخته است.
مصحح در جایی که جیلانی تعریف «امام» را از «محقق طوسی» نقل میکند(ص14) تعلیقهای زده و پس از یادکرد برخی از اهل علم و ارباب حقایق که طوسی خوانده میشدهاند، «محقق طوسی» ی مورد نظر مؤلف را شیخ الطائفه ابوجعفر محمدبنحسنطوسی دانسته و گزارشی نسبتاً مفصل از حیات وی به دست داده است (صص 140-142)؛ حال آنکه - ظاهراً، بل یقیناً - مراد جیلانی شیخ طوسی(ره) نبوده، بلکه خواجهنصیرالدین طوسی (رض) را اراده نموده و این بااندک اطلاعی از نصوص کلامی امامیه و سیاق سخن این نویسندگان قابل تشخیص است.
ذیل نام «علامه حلی» چنین تعلیق نموده که «الحلی: کنیة [کذا!] ثلاثة من أفاضل علماء الکلام إِلامامیّة» (ص 143) و پس از نام بردن محقق حلی و علامه حلی و ابن فهد حلی، گفته که اینجا مراد جمالالدّین حسن معروف به علامه است. اگر این مصحح و تعلیقه نویس آشنایی درستی با معارف امامیه به حاصل آورده بود، نیازی به اینهمه این سو و آن سو رفتن نداشت و ضمناًمحتاج نبود از جایی نقل کند که «حلی، کنیه[کذا!!]ی سه تن از افاضل کلامدانان امامی است»! باری، علی بن فضل الله جیلانی مردی است آشنا با فلسفه که بر اشارات و شفا حاشیه نوشته؛ مطلع از نگارشها و اقوال کلامی عالمانی چون خواجه طوسی و علامه حلی وشیخ صدوق، شناسنده علوم نقلی که قصد داشته حاشیه بر کتاب شریف کافی بنگارد؛ و آگاه از مصطلحات و نگارشهای صوفیه خاصه ابن عربی - چنان که جایی (ص 29) به فصوص الحکم او هم ارجاع میدهد.
در مقابل، مصحح مردی است که از فرهنگ و تاریخ و نگارشهای امامیه - به گواهی تعلیقات و مقدمهاش- آگاهی و شناختی درست ندارد، و چون از عامه است، بیش از آنکه به فهم ژرفای سخن مؤلف توفیق التطبیق و گزارش آن کامیاب شود، درصدد پاسخگویی و دفاع از موالی خود، از جمله عمر بن خطاب (سنج:ص 223و220)، برآمده. زین رو، حق کتاب را نگزارده است و بلکه گاه عرض خود برده و زحمت ما و مؤلف داشته و آب در هاون کوفته است .
*
علی بن فضل الله جیلانی، نمونه یک دانشور متشرع و فلسفه دان و عرفان گرای روزگار صفوی است؛ از دانشورانی که در شکلگیری اندیشههای کنونی حوزه علمی تشیع سهمی بسزا داشتهاند.
جیلانی در یکجای توفیق التطبیق (ص29) سخنی دارد که بخوبی بیانگر مشرب عقیدتی و نگاه دینشناختی اوست. وی میگوید:«در کلام انبیاء و اوصیا ظاهری هست و باطنی که فقها مفسران ظاهر کلام ایشاناند، و حکما مفسران باطن کلام ایشان؛ و عرفا میان این دو جمع میکنند، و از این رو با آن دو گروه نزاعی ندارند. اگر کلام حکما از رموزات کلام انبیا استنباط نشده و از مشکات آثار اوصیا اخذ نگردیده باشد، حکمت نیست، ضلالت است؛ ولی اکثر نتایج افکار و یقینیات حکما از رموزات کلام و تعالیم انبیا استنباط شده، و اگر از ایشان نیاموخته بودند، به گفتار و کردار ایشان اعتماد نمینمودند - مانند طبیعیان.»
سزاوارست پژوهندهای آشنا به کلام و حکمت شیعی، مجموعه نگارشهای تازی و پارسی این متأله مایه ور امامی را، بر بنیاد دستنوشتهای موجود، احیا کند، و از جمله، به تجدید تصحیح توفیق التطبیق دست یازد. احیاء و نشر این مجموعه - در یک مجلد کلان یا دو دفتر- برگی دیگر از میراث اندیشگی تشیع را غبار افشانی خواهد کرد
پاورقیها:
(1) یادنامه علامه محمد قزوینی، به کوشش علی دهباشی، چ 1، تهران: انتشارات کتاب و فرهنگ، 1378 هـ .ش.، ص 323.
(4) سنج: همان، همان ج، ص 187.
(5) سنج: همان، ج 5، ص 379.
(3) سنج: فهرست نسخههای خطی کتابخانه ملک وابسته به آستان قدس، ج 7: مجموعه و جُنگها، زیرنظر وتالیف: ایرج افشار و محمدتقی دانش پژوه، با همکاری محمدباقر حجتی و احمد منزوی، صص 454-470 .
(6) نسخه مورد استفاده مصحح مصری که متعلق به کتابخانه ملی ملک بوده، آنگونه که از توضیحات وی در مقدمهاش مستفاد میگردد، همان نسخه کتاب کرده کرم علی خراسانی است .
(2) سنج: فهرست نسخههای خطی کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، گردآوری و تنظیم: سید محمدباقر حجتی با تحقیق و نظارت: محمدتقی دانش پژوه، صص 198 - 204.